روایتی که حکایت از وصیت ابابکر در مورد جانشینى عمر مى کند از سوى عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف است که هر دو با عمر هم پیمان شده بودند تا خلافت را بین خود دست به دست کنند به این شکل که ابتدا عمر، سپس عثمان و پس از او ابن عوف رئیس بشود.
از آنجا که امیر حجاج طبق معمول جانشین خلیفه بود حضرت على(علیه السلام)در سال 9 هجرى به امر خداوند امیر حجاج بود روزى که خداوند به پیامبرش فرمود: از تو ادا نمى شود مگر خودت یا مردى از خانواده بود و عمر بن خطاب عبدالرحمن بن عوف را براى امیرى حجاج فرستاد به اعتبار او که خلیفه دوم بعد از عثمان بن عفان است.
امویان به سه حزب تقسیم مى شدند و از میان آنها عده اى یارى دهندگان على بن ابى طالب(علیه السلام) بودند مثل خالد و عمر و ابان اولاد سعید بن عاص، و عده اى یاران ابوبکر مثل عتاب بن اسید اموى (حاکم مکه). و عده دیگر همپیمانان عمر بن خطاب که بیشتر از همه بودند، از آن جمله عثمان بن عفان، ابوسفیان و پسرانش، یزید، عتبه، معاویه، ولید بن عقبه، سعید بن عاص.
افراد گروه اول با ترور و شهادت در جبهه هاى جنگ به قتل رسیدند بدین صورت که حکومت آنها را در جنگهاى مختلف به منظور رهایى حکومت از آنها شرکت مى داد. و گروه دوم و سوم از میادین جنگ دور بودند. عمر و اعوانش از عتاب بن اسید اموى بوسیله زهر خلاص شدند و افراد گروه سوم که با عمر در وزارت و حکومت شهرها همکارى داشتند باقى ماندند تا زمانیکه عمر کشته شد وخلافت و وزارت و فرماندهى ولایتها بدست آنان افتاد. و ثابت شد که ابوبکر و دوستش عتاب بن اسید اموى طعامى مسموم خوردند و مردند.
عمر و امویان دریافته بودند که ابابکر به زودى جانشینى خود را از عمر مى ستاند و به یکى دیگر از اعضاى حزب قریش مى سپارد و در رأس نامزدان جانشینى ابابکر، ابوعبیده قرار داشت. اگر نیرنگ عمر و عثمان براى برکنارى ابابکر از خلافت به کار بسته نشده بود، ابابکر و دوستانش یعنى ابوعبیدة بن جرّاح فهرى، عتّاب اموى، خالد بن ولید مخزومى و عکرمة بن ابى جهل مخزومى خلافت را دست به دست مى گرداندند.
ظاهر جریان آن است که امویان در مورد کشتن ابابکر اصرار داشتند; زیرا بر اساس توافقى که در سقیفه شده بود. قرار بود خلافت بین ابابکر، عمر و ابن جرّاح دست به دست شود و در این صورت دست یابى عثمان به خلافت محال بود، به خصوص این که عثمان از عمر پیر تر بود و احتمال داشت زودتر بمیرد. بهترین فرد برای انجام انتقال عمر بود زیرا با جانشین شدن عمر که قرار قبلی جریان کودتا بود آب از آب تکان نخورده و حساسیتی در سران کودتا ایجاد نمی شد و پس از آنکه عمر به تحریک حزب اموی جریان اول کودتا را قلع و قمع کرده و جانشین خود را به قتل رساند و توانست نقش انتقالی را ایفا کند حذف شد.
عمر، فرمان دار شام ابوعبیده را که با دست خط ابابکر به این سمت گمارده شده بود برکنار کرد و معاویة بن ابى سفیان را به جایش منصوب نمود. این برکنارى، مقدمه ترور ابوعبیده شد. هر برکنارى در زمان عمر، ترورى را در پى داشت و این یکى از سیاست هاى مشهور عمر بود.
ابو عبیدة بن جرّاح فهرى از مسلمانان قدیمى بود که به مدینه هجرت کرده بود; و یکى از ارکان سه گانه حزب قریشى به شمار مى رفت; ابابکر، عمر و ابا عبیده سه پایه اصلى این حزب بودند. مسؤولان این حزب، ابوعبیده را لقب «امین» داده بودند; زیرا اسرار و رازهاى این تشکّل نزد او نگه دارى مى شد. مشهور است که مى گفتند: هر امتى امینى دارد و امین این امت نیز اباعبیدة بن جرّاح فهرى است.
اباعبیده همان کسى است که در سقیفه از عمر روى برتافت و زمینه ساز بیعت با ابا بکر شد و این جریان سبب شد تا عمر بر او خشم بگیرد. براساس قرارهاى حزب قریش، بنا بود ابتدا ابابکر و پس از او عمر و پس از عمر اباعبیده به خلافت دست یابند، و این واقعیت هولناک را مى توان به آسانى از احادیثى که این حزب به نام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نسبت دادند، دریافت کرد:
ـ ... به عایشه گفتم: کدام یک از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در نزد او محبوب تر بودند؟ عایشه گفت: ابوبکر، گفتم: پس از او چه کسى؟ گفت: عمر; گفتم: پس از او چه کسى؟ گفت: ابوعبیده بن جراح; وبالاخره پرسیدم پس از او چه کسى؟ و در این جا عایشه سکوت کرد. ـ ابوهریره از زبان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این حدیث را جعل کرده است: ابوبکر مرد خوبى است، عمر مرد خوبى است، ابوعبیدة بن جرّاح مرد خوبى است. نکته قابل توجه آن است که از عثمان بن عفان در احادیثى که حزب قریشى جعل کرده بودند نامى به میان نیامده و در آغاز بنا نبوده که او نیز خلیفه شود;
پس از قتل ابابکر و رئیس شدن عمر، اباعبیده از چشم دولت افتاد و مصیبت هایى برایش پیش آمد. ـ این پیمان به انجام رسید و ابوعبیده پس از مرگ ابابکر برکنار شد و عثمان به عنوان ولى عهد عمر معرفى شد; امویان به مشکل مهمى برخورد کردند; زیرا احادیثى (ساختگى) را در بین مردم شایع دیدند که ابابکر، عمر، و اباعبیده را به ترتیب شایسته ترین افراد معرفى مى کرد; در این حال نیز آستین ها را بالازده و حدیث هاى جدیدى جعل کردند که مى گفت: ما با رسول خدا مى گفتیم: زنده باد ابوبکر و عمر و عثمان!
وى خالد بن ولید و مثنى بن حارثه شیبانى و عتبة بن غزوان و شرحبیل بن حسنه و ابو عبیده و معاذبن جبل را برکنار و همگى این افراد پس از برکنارى در زمان عمر به قتل رسیدند. از دیگر افرادى که عمر برکنار کرد ولى کشته نشد انس بن مالک است که از این قاعده مستثنا ماند. ابن جراح و معاذ و شرحبیل و بلال همگى در یک زمان به قتل رسیدند، و دولت عمر اعلام کرد بلال و یارانش در اثر نفرین عمر به قتل رسیدند!
خالد بن ولید و شرحبیل بن حسنه به ابوعبیدة بن جرّاح ـ فرماندار شام ـ پناه بردند و مُعاذبن جبل و بلال نیز بدان ها پیوستند، و گروهى منسجم را بر ضد عمر تشکیل دادند و همه کشته شدند. بلال از هم فکران ابابکر نبود بلکه مخالف او نیز بود; جاحظ مى گوید: بلال و عمار، ابوبکر و عمر را به رسمیت نمى شناختند و رد مى کردند بلکه بلال از مخالفان سرسخت عمر بود و کسانى را که با عمر درگیرى داشتند پناه مى داد. گویند که عمر گفت: خدایا! مرا از شر بلال و یارانش رها کن. یک سال نشد که بلال و یارانش مردند!
دولت عمر شک داشت که مردم پذیرفته باشند که این تعداد فراوان از صحابه بزرگ، هم زمان و با مرگ طبیعى از دنیا رفته باشند. مرگ مخالفان به طور هم زمان و دسته جمعى چند بار اتفاق افتاد; از جمله آن که ابابکر و پزشک مشهورش و عتاب والى او در مکه، همگى در یک روز مردند ; بلال و یارانش در شام، به طور هم زمان کشته شدند; معاویة بن ابى سفیان (والى شام از جانب عمر) دستور عمر در ترور دشمنانش را اجرا مى کرد!! و دعاى عمر مستجاب مى شد!! و کسى را یاراى مقابله با ترورهاى ابو سفیان نبود.
عمر و هوادارانش به دو سبب توانستند بر ابى بکر و طرفدارانش پیروز شوند:
1 ـ هواداران عمر از هواداران ابى بکر زرنگتر و سیاست مدارتر بودند; افرادى چون معاویه و مغیره و عمرو بن عاص و عبدالله بن ابى ربیعه جزو یاران عمر بودند;
2 ـ ابوبکر و طرفدارانش در فکر پیروزى هاى خارجى و فرماندهى ارتش بودند در حالى که عمریان به مسایل امنیتى و ادارى و سیاسى مى اندیشیدند.
براى کاستن از قدرت سیاسى گروه ابوبکر، عمر در اولین روز ریاست خود خالد بن ولید را برکنار کرد و خالد تنها پس از آن که برکنار شد از مرگ ابابکر مطّلع گشت. و وى در سال 21 هجرى به طرز مشکوکى مرد. عمر انس بن مالک را که از طرف ابوبکر والى بحرین بود نیز برکنار کرد و ابوهریره را به جاى او گمارد و انس همچنان از هواداران و دوست داران ابابکر باقى ماند.
پرونده «مرگ سریع» تنها در مورد ابابکر و والیان و فرماندهان او اجرا نشد بلکه ابوقحافه را نیز دریافت. وى بیش از شش ماه و چند روز پس از پسرش زنده نماند و بالاخره در محرم سال چهاردهم در مکه مرد.
خاندان ابابکر از خانواده هایى بودند که به عمر طولانى معروف گشته اند و اگر ترور نمى شد بیشتر از این زنده مى ماند، لیکن او و فرزندانش ترور شدند! این گزارشات در مجموع چنین مى نمایاند که عزل ها و قتل هاى این افراد در یک راستا و با یک دستور و از جانب کسى که از این کارها بهره مى برده است انجام مى شده است.
و این افراد عمر و عثمان و ابوسفیان و معاویه و ابوهریره و ابن عاص و ابن عوف و زید بن ثابت و محمد بن مسلمة بوده اند و پس از طرد یاران ابابکر، عمر خلیفه شد و عثمان نیز جانشین او گشت و ابن عوف نیز به نیابت عثمان دست یافت، و معاویة چهارمین نفر این گروه براى خلافت بود!
اشاره کردیم که برخى از سران قریش با هماهنگى پیشین، طرحى را براى جلوگیرى از امامت على - ع - اجرا کردند و ضمن آن، بدون آن که با عموم مردم مشورت کنند، ابوبکر را به خلافتبرگزیدند. پس از آن، با اصرار از دیگران بیعت گرفتند و حتى کسانى که حاضر به بیعت نبودند، با تهدید به این کار وادار کردند. بدین ترتیب، ابوبکر به عنوان خلیفه اول کارش را آغاز کرد.
ابوبکر شخصیتسیاسى یا نظامى شناخته شدهاى نداشت و در تحولات نظامى دوران ده ساله مدینه، خاطره ویژهاى از مبارزه و جنگجویى وى بر جاى نمانده است. وى با عمر بن خطاب عقد اخوت داشت و بعدها به همراه او و ابو عبیده جراح توانستند خلافت را در اختیار بگیرد. عمر قائم مقام شد و ابو عبیده فرمانده نیروهاى نظامى گردید! و در حقیقتیک کودتاى سه نفره، قدرت را تقسیم و براى خود تثبیت کرد.
در سال 23 خورشیدی و در چنین روزی عمر بن خطاب دومین خلیفه اسلام بر اثر ضربات کارد مردی ایرانی به نام فیروز معروف به ابولؤلؤ درگذشت . ابولؤلؤ (644م) با اسم اصلی ایرانی فیروز ( پیروز نهاوندی )، کُشنده عمر خلیفه دوم است (دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص 198 - 199). او از مردم شهر نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیرة بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد(دایرةالمعارف تشیع، ج1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج1، ص 682)
ابولؤلؤ (د 23ق/644م)، قاتل عمربن خطاب از زندگی او هیچ دانسته نیست و شهرت او تنها به دلیل قتل عمر است. بیشتر منابع نام او را فیروز ضبط کردهاند. دربارة اصل و نسب و اعتقاد او میان منابع، اشتراک اندکی دیده میشود. منابع متأخرتر نیز جز تکرار گفتههای منابع پیشین کمتر اطلاع سودمندی به دست میدهند. بنابر خبر مشهوری، او از مردم نهاوند بود که در جنگ به دست مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیره بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد .
در منابع کهنتر او را مجوسی شمردهاند. با این همه گروهی دیگر از مورخان او را مسیحی دانستهاند. بنابر نقل نه چندان قابل اعتماد طبری از سیف بن عمر، ابولؤلؤ نخست به اسارت رومیان درآمد و سپس مسلمانان او را اسیر کردند . وی همچنان زردشتی(که دین غالب ایرانیان آن روز بود) مانده بود.( طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 190، دایرةالمعارف تشیع، ج1، ص 436.) از آن جا که وی قبل از اسارت به دست مسلمانان مدتی در اسارت رومیان به سر برده برخی نوشته اند که وی در همان جا آیین ترسایی (مسیحی) اختیار کرده بوده است(دایرةالمعارف تشیع، ج1، ص 436. ( برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) دانسته اند و ادله متعددی بر ایمان ابولولو ارائه کرده اند که از جمله دلائل و شواهد بر اسلام و ایمان ابولولواینکه مسلمانان در آن زمان به کفار حتی اجازه ورود به مساجد را نیز نمی دادند. حال اگر ابولولو در نزد مسلمانان آن زمان کافر محسوب می گردید چگونه او را به مسجد مدینه راه داده اند. با توجه به تعصب مسلمانان نسبت به این مسئله باید گفت در صورت کفر, ابولولو هرگز به خود چنین جراحتی نمیتوانست بدهد که به مسجدی که در نزد مسلمانان آن زمان دارای اهمیت ویژه بوده است نزدیک و یاداخل گردد. البته با توجه به غلام مغیره بن شعبه بودن و آشنایی کم او با جهان اسلام بعید به نظر می رسد در زمانی که تشیع از تعداد یک دست هم کمتر بود او مسلمان و شیعه باشد بسیار بعید است.
دربارة انگیزة قتل عمر به دست ابولؤلؤ همسانی چندانی در منابع تاریخی وجود ندارد .بنا بر کهنترین روایات، مغیره بن شعبه از کوفه نامهای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست تا اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری، و درودگری بهرهمند شوند. عمر با آنکه ورود غیرعرب را به مدینه ممنوع شمرده بود، موافقت کرد .
اما عثمان با حرکتی ناجوانمردانه عبدالرحمن ابن عوف را نیز به قتل رساند و در یک غرور کاذب تمامی مناصب را بین اقوام خود تقسیم کرد و سر مستانه از پیروزی به حکومت ادامه می داد و در حکمرانی بسیار اسراف و ظلم مرتکب می شد که این مقدمه ای شد برای انقلاب مردمی در جهان اسلام و سوء استفاده ای که برخی دیگر از این قیام مردمی کردند.
شرکت عثمان در ترور ابابکر و اقدام به ترور نافرجام پسرش محمد بن ابى بکر سبب شد تا خشم قبیله بنى تیم به خصوص خانواده ابابکر بر عثمان شدت یابد. عایشه به تلافى کارهاى عثمان فتواى قتل و حلال بودن خون عثمان را صادر کرد، و بدین وسیله خواستار مرگ او شد.
مغیرة بن شعبه به عایشه گفت: تو بودى که عثمان را کشتى. محمد و عبدالرحمان فرزندان ابابکر و طلحة بن عبدالله تیمى تصمیم به ترور عثمان گرفتند، و در روایت آمده است است: سخت گیرترین خانواده ها بر عثمان، خانواده ابابکر بودند.
طبرى مى نویسد: عایشه اولین کسى بود که حرفش را برگرداند. و اوضاع پر از خشم، در اثر رفتار ناشایست اقتصادى، سیاسى، ادارى و قضایى او بفتواى عایشه کمک کرد. فتواى عایشه باعث متزلزل شدن موقعیت عثمان شد بطوریکه باعث مرگ او گشت، ولى عثمان در مقابل سهمیه عایشه را از بیت المال کاهش داد. بالاخره خانواده ابابکر به وسیله صدور فتواى قتل عثمان و اجراى آن توانستند انتقام خود را بگیرند.
تمام مسلمانان و در رأس آنها صحابه نیز این روایت عایشه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را تأیید کردند و همگى نسبت به قتل عثمان همکارى کردند، و اجماع مسلمانان بر این قایم شد که عثمان را در «حش کوکب» یعنى قبرستان یهودیان مدینه به خاک بسپارند، و همین کار را نیز کردند و الان قبر عثمان در قبرستان یهودیان است; روایت شده که عثمان پس از فرار از جنگ احد تصمیم گرفت به طور رسمى آیین یهود را اختیار کند;
بدین شکل حکومت در اختیار صاحب اصلی یعنی امیرالمومنین قرار گرفت که جریان اول کودتا و جریان دوم کودتا (عمر جریانی خاص نداشته و تنها پلی برای هر دو جریان شد) با ایشان به مخالفت برخاسته و معاویه با کودتایی ننگین و تروری علنی از طریق عامل خود اشعث کندی که با تحریک خوارج انجام شد به عنوان چهارمین نفر از این شجره خبیثه به حکومت دست یافت.
با ذکر آنچه که گفته شد در می یابیم که حرکت حضرت فاطمه زهرا چه حماسه ای بزرگ در مقابل این باند خبیث که به خودشان ترحمی نکرده اند بوده است که بیشتر از این بماند در مجالی دیگر؛ شایان ذکر است برای اگاهی بیشتر از این قسمت پایانی به کتاب داستان ترور ابوبکر وعائشه تألیف: نجاح الطائى که در اینترنت هم موجود است مراجعه کنید.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |